تبیین

آثار منتخب فیلم ، صوت، تصویر و متن

تبیین

آثار منتخب فیلم ، صوت، تصویر و متن


بسم الله الرحمن الرحیم
ای کاش آسمان باز شود... مردی ببارد از نور... تا در نگاه نورش جانی دوباره گیریم...
----
دوستان اگه لینکی مشکل داشت در قسمت نظرات بیان بفرمایید تا دوباره بارگزاری شود...
نظرات شما باعث دلگرمی ماست...باتشکر

۱۳ مطلب با موضوع «وب نوشت» ثبت شده است

روایات از مصر و حوادث آن در دوران ظهور
روایات پیشامدهایى که پیرامون مصر وارد شده متعدد است .. نخست روایات بشارت دهنده پیامبر (ص ) به مسلمانان جهت فتح مصر بدست آنان ، تا برسد به روایات مربوط به استیلاى مغربى ها بر مصر در حوادث انقلاب فاطمیان و بالاخره حوادث زمان ظهور حضرت مهدى (ع )، بیان مى شود.
اما پیشامدهاى زمان ظهور با حوادث تاءسیس دولت فاطمى در منابع بیان پیشامدها در هم آمیخته است . زیرا در روایات مربوط به حضرت مهدى (ع )، ورود سپاه مغربى به مصر نیز دیده مى شود.. و راه تشخیص آن ، وجود روایتى است که دلالت بر پیوستن آن به زمان ظهور و یا پیوستن به حادثه معینى به حادثه هاى زمان ظهور حضرت ، مانند خروج سفیانى و غیر آن داشته باشد.
با ملاحظه دقیق ، فقط سلسله روایاتى در دست ما مى ماند که پیشامدهایى را در مصر عنوان کرده است بدون تردید آن حوادث از جمله پیشامدهاى زمان ظهور حضرت مهدى (ع ) بوده و یا به احتمال قوى از آنهاست .
از آن جمله ، روایات مربوط به کشته شدن فرمانرواى مصر بدست مردم آن کشور است که این روایت بطوریکه در کتاب بشارة الاسلام ص 175 به نقل از ارشاد مفید دیده مى شود، بعنوان یکى از نشانه هاى ظهور مهدى (ع ) آمده است .
تعبیر دیگرى وجود دارد که در زمان ما زبانزد مردم است و آن اینکه مى گوید: ((اهل مصر سادات خود را مى کشند)) و ((استیلاى بردگان بر کشور سادات )) (186) که آنرا بر قتل ((انور سادات )) تطبیق مى دهند که این اشتباه است زیرا سادات در این روایات ، به معناى رؤ ساء است و اسم خاص نیست و فرمانرواى مصرى اى که قتل وى از نشانه هاى ظهور حضرت مهدى (ع ) مى باشد در پى آن حادثه بوجود مى آید. چنانکه این روایت ، ورود یک سپاه یا بیشتر را به مصر خاطر نشان مى سازد و ممکن است آن سپاه غربى و یا مغربى باشد که بزودى آنرا بیان خواهیم کرد، برخى از روایات مى گوید: کشته شدن فرمانرواى مصر همزمان با کشته شدن حاکم شام بدست مردم شام ، رخ مى دهد، همچنین در کتاب بشارة الاسلام ص ‍ 185 به نقل از کتاب ((القول المختصر)) نوشته این حجر آمده که گفته است : گفتار شانزدهم : ((قبل از وى فرمانرواى شام و حاکم مصر کشته مى شوند.))
و نیز بین روایت بیانگر قتل فرمانرواى مصر با روایتى که مى گوید مردى انقلابى از مصر، قبل از سفیانى خروج مى کند، تقریبا رابطه اى وجود دارد.
در بحارالانوار آمده است .
((پیش از سفیانى ، مصرى و یمنى خروج قیام مى کنند.)) (187)
و این شخص مصرى ممکن است سرکرده فرماندهان ، یعنى فرمانده سپاهى باشد که برخى روایات مى گوید او جنبشى در مصر ایجاد نموده و اعلان جنگ مى کند.
در روایتى دیگر این مطلب ، یاد شده به اینکه وى قبل از ورود نیروهاى غربى ، مردم را بسوى آل پیامبر (ص ) دعوت مى کند.
((اهل غرب به سوى مصر هجوم مى آورند همینکه وارد مى شوند، فرمانروائى سفیانى برقرار مى شود، و قبل از آن شخصى مردم را بسوى آل پیامبر (ص ) دعوت مى نماید.)) (188)
و احتمال دارد، مرد مصرى و سرکرده فرماندهان و مردى که مردم را دعوت به اهل بیت پیامبر (ص ) مى نماید سه نفر باشند نه یک شخص .
به هر حال این روایات روى هم رفته نشانگر قیام و جنبش در مصر و انقلابى اسلامى است که زمینه ساز ظهور حضرت مهدى (ع ) در آنجا مى باشد. یا حداقل بر وجود جو اسلامى قوى و نیرومندى دلالت دارد و در مصر تحول و انقلاب داخلى رخ مى دهد که با جنگ و صلح خارجى و جهانى ارتباط دارد.
و از روایات مربوط به حوادث و پیشامدها، غلبه قبطیان بر اطراف و نواحى مصر است ، چنانکه از امیرمؤ منان (ع ) درباره نشانه هاى ظهور مهدى (ع ) روایت شده است که فرمود:
((استیلا یافتن قبطیان بر اطراف مصر)) (189)
و ممکن است منظور از آن ، این باشد که ابن حماد آن را در نسخه خطى خود از ابوذر (ره ) روایت مى کند: ((امنیت از مصر رخت بر مى بندد. خارجه مى گوید به ابوذر گفتم : در آن هنگام که امنیت از دست مى رود، پیشوایى نیست که آن را فراهم آورد. گفت : خیر، بلکه نظام آن از هم پاشیده مى شود)) (190) و آنچه را از کعب نیز روایت کرده این است که
((مصر چون سرگین شتر از هم مى پاشد.))
خلاصه اینکه ، قبطى هاى مصر دست به شورش و آشوب در آن شهر مى زنند و از حکومت آن سر پیچى مى کنند و برخى نواحى سلطه مى یابند، همین امر سبب پیدایش ضعف در امنیت و اقتصاد مصر مى گردد.. و بطور طبیعى این طغیان و سرکشى بتحریک دشمنان مسلمانان از خارج طراحى مى شود. چرا که سابقه ندارد که قبطیان در تاریخ خود دست به تحرک مهمى علیه مسلمانان زده باشند مگر اینکه بیارى قدرتى خارجى بوده چنانکه در جنگ هاى صلیبى و در عصر کنونى نیز اتفاق افتاده است .
اما روایت یاد شده به وقت آن اشاره نمى کند ولى روایات دیگرى به نقل از حذیفه مى گوید:
((مصر، تا خراب شدن بصره از ویرانى در امان است )) (191)
و ظاهرا خراب شدن وعده داده شده بصره در زمان ظهور، بعد از قیام حکومت زمینه ساز ایرانیان یا بعد از اشغال عراق توسط سفیانى در سال ظهور حضرت مهدى (ع ) واقع خواهد شد.
از جمله روایات ، حدیث ورود نیروهاى مغربى به مصر است که نویسندگان ، معمولا این نشانه را از علامتهاى ظهور مهدى (ع ) شمرده اند و مراد از مغرب در این روایت و روایات دیگر، مغرب سرزمینهاى اسلامى است که شامل حکومت مغرب و الجزائر و لیبى و تونس مى گردد. ولى تا آنجا که من ، روایات مربوطه را بررسى و دقت نمودم روایتى نیافتم که بطور روشن بر آن دلالت کند، بلکه تعدادى از آنها را بر ورود نیروهاى مغربى ها بهنگام انقلاب فاطمى ها به مصر منطبق دیده ام . اما به روایتى در غیبت طوسى ص 278 برخوردم که از قدیمترین و معتبرترین منابع است . در آنجا اهل غرب یاد شده است نه اهل مغرب و صاحب بحارالانوار و بشارة الاسلام از او نقل نموده اند. اما غیر این دو نفر، دیگران به اشتباه ((مغرب )) نقل کرده اند.
و این روایت ، هنگام ورود اهل غرب را به مصر اندکى قبل از خروج سفیانى در دمشق مشخص مى کند و آن یک فقره از روایتى طولانى از عمار یاسر (ره ) است که مى گوید:
((دولت اهل بیت پیامبرتان در آخرالزمان برقرار مى شود که داراى نشانه هایى است ... اهل غرب به سوى مصر خروج مى کنند و همین که داخل مصر مى شوند حکومت سفیانى برقرار مى گردد.))
بعید نیست که روایت طوسى (ره ) (متوفاى سال 460) اصل و منبع روایتى باشد که راویان بعد از او نقل کرده اند و کلمه غرب به مغرب اشتباه شده باشد.
البته ما ترجیح مى دهیم که ورود نیروهاى غربى یا مغربى ، در پى حادثه اى است که در مصر رخ مى دهد و موجب تحرک آن مى گردد و بنظر مى رسد که آن نیروها ضد اسلام و مخالف مصریها هستند که سعى مى کنند داخل مصر شوند و چنانچه موفق شوند به مصر وارد گردند نشانه خروج سفیانى در دمشق و تسلط او بر سرزمین شام خواهد بود. با توجه به اینکه سفیانى چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدى (ع ) خروج مى کند، آمدن این نیروها در سال ظهور و یا نزدیک به آن مى باشد.
برخى از روایات مى گوید: سفیانى با اهل مصر درگیر مى شود و وارد آنجا مى گردد و چهار ماه دست به جنایت مى زند و احتمال قوى تر آنکه این روایت از احادیث مبالغه آمیز در مورد سفیانى است . زیرا در منابع درجه یک اشاره اى به آن نشده است و بطوریکه بعضى از روایات مى گوید، آن کسى که سفیانى او را در دمشق بقتل مى رساند اءبقع است که اهل مصر است و یا با مصر رابطه اى دارد، والله العالم .
روایت دیگرى در این زمینه مى گوید: مهدى (ع ) مصر را منبر (پایگاه تبلیغى ) خود قرار مى دهد و این مطلب در روایت عبایه اسدى از على (ع ) چنین وارد شده است :
((شنیدم امیرمؤ منان (ع ) در حالیکه شکوائیه مى کرد (در حال تکیه ) و من ایستاده بودم فرمود: در مصر منبرى بنا کنم و دمشق را ویران سازم و یهود و نصارى را از تمام شهرهاى عربى بیرون مى کنم و با این چوب عرب ها را مى رانم . عبایه مى گوید: گفتم : بگونه اى خبر مى دهى که گویا پس ‍ از مرگ زنده مى شوى ؟ فرمود: بعید است اى عبایه ، به خطا رفتى ! مردى از تبار من چنین مى کند.)) (192)
و نیز از على (ع ) در مورد حضرت مهدى (ع ) و یارانش چنین وارد شده است .
((آنگاه (مهدى و یارانش ) به سوى مصر رهسپار مى شوند و حضرت بر منبر آنجا بالا مى رود و مردم را مخاطب قرار داده و براى آنها سخن مى گوید: زمین در اثر عدالت شاد و خرم مى گردد و آسمان باران رحمت خود را فرو مى بارد و درختان بارور مى شوند و زمین گیاهان خود را بیرون داده و چهره خویش را با گل و گیاه براى اهل زمین مى آراید حیوانات وحشى در امن و امان بسر مى برند بطوریکه در راههاى روى زمین مانند چهار پایان اهلى به چرا مى پردازند، نور دانش در دلهاى مؤ منان افکنده مى شود، بگونه اى که هیچ مؤ منى نیاز علمى ، به برادر دانشمند خود ندارد در آن روز آیه ((و خداوند بى نیاز کند هر کدام را از گشایش خود)) مصداق پیدا مى کند.)) (193)
از این دو روایت چنین استفاده مى شود که مصر در حکومت جهانى اسلام ، بدست حضرت مهدى (ع ) پایگاه علمى و تبلیغى شناخته شده اى در جهان خواهد شد.. بویژه با توجه به عبارت ((در مصر منبرى بنا خواهم کرد)) و ((آنگاه بسوى مصر روانه مى شوند و او بر منبر آنجا بالا مى رود)) یعنى حضرت مهدى (ع ) و یارانش راهى مصر مى شوند اما نه براى فتح آنجا یا تثبیت حکومت حضرت در آنجا، بلکه بدین جهت که مصر از امام و یارانش ‍ (ارواحنا فداهم ) استقبال مى کند از این رو آنجا را به عنوان منبر و کرسى خطابه خویش انتخاب نموده ، چنانکه جد بزرگوارش امیرمؤ منان (ع ) بدان وعده داده است و نیز براى اینکه پیام خود را از آنجا به اهل مصر و جهان متوجه نماید. و اینکه مصر کرسى علم و پایگاه ارسال پیام آن حضرت به جهان مى باشد، هیچگونه منافاتى با سطح علمى مسلمانان ندارد که در آن زمان بدان دست مى یابند و این روایت بر آن دلالت دارد، زیرا دانش امرى نسبى است .
از زمره این روایات ، این خبر است که حضرت مهدى (ع ) در دو هرم از اهرام مصر گنجینه ها و ذخائرى از دانش و غیر آن دارد، که روایت مربوط به آن ، در منابع درجه اول ، مانند کتاب کمال الدین صدوق (ره ) ص 5 564 آمده است . در روایتى از احمد بن محمد شعرانى که از فرزندان عمار یاسر (ره ) مى باشد از محمدبن قاسم مصرى آمده است که پسر احمدبن طولون ، هزار کارگر را یکسال بکار گماشت تا کاوش نموده و در هرم را بیابند، سرانجام آنان به سنگى مرمرین برخوردند که در پشت آن عمارتى بود که نتوانستند آن را خراب کنند، لکن کشیشى مسیحى از حبشه ، نوشته سنگ را که بزبان یکى از فراعنه مصر بود خواند: ((من اهرام و برانى را ساختم و این دو هرم را بنا کردم و گنجها و ذخائر خود را در آن به ودیعت نهادم )) ابن طولون گفت : ((این چیزى است که هیچ کس جز قائم آل محمد (ص ) راه و چاره آن را نمى داند، سپس آن تخته سنگ به جاى اول آن گذارده شد)) در این روایت نقاط ضعفى وجود دارد که شاید افزوده برخى راویان باشد اما در عین حال ، نقاط قوت قابل توجهى نیز در آن بچشم مى خورد. والله العالم .
و از آن جمله ، روایت ((اءخنس مصر)) است که نویسنده کنزالعمال آنرا در کتاب برهان (ص 200 به نقل از تاریخ ابن عساکر) از پیامبر (ص ) روایت کرده است که فرمود:
((مردى از قریش بنام اءخنس (و در کتاب فیض القدیر مناوى ج 4 ص 131: از بنى امیه ) در مصر وجود دارد که به قدرت مى رسد، آنگاه بر او پیروز مى شوند و یا قدرت از او گرفته مى شود و به روم مى گریزد و رومیان را به اسکندریه مى آورد و در آنجا با مسلمانان به نبرد مى پردازد و این نخستین حادثه است و منظور از حادثه ها، حوادث ظهور حضرت مهدى (ع ) و مراد از بنى امیه ، خط و مشى آنها مى باشد.))
منبع: کتاب عصر ظهور
پیام آیت الله هاشمی رفسنجانی به مناسبت سالگرد قیام خونین 19 دی که دو روز قبل منتشر شد اگرچه در نگاه اول از توجه ایشان به ضرورت گرامیداشت خاطره آن قیام خونین حکایت می کند و از این زاویه درخور تقدیر به نظر می رسد ولی برخی از آنچه در متن پیام آمده و نیز، بی سابقه بودن آن طی 33 سال- و یا دستکم 31 سال- گذشته، پرسش ها و ابهاماتی را پیرامون چرایی تهیه و انتشار این پیام پیش می کشد که امید است این پرسش ها و ابهامات با توجه به هوشمندی حضرت آیت الله رفسنجانی، پاسخ های روشنی را در پی داشته باشد. و در این باره گفتنی است که؛
1- طی 33 سالی که از قیام خونین 19 دی می گذرد، برای اولین بار است که آقای هاشمی رفسنجانی به مناسبت سالگرد این قیام بیانیه می دهند و سؤال این است چرا ایشان در تمامی طول 33 سال گذشته کمترین ضرورتی برای صدور بیانیه به همین مناسبت، احساس نکرده اند؟ و امسال با 33 سال گذشته چه تفاوت های درخور توجهی دارد که احساس نیاز به صدور بیانیه را در حضرت ایشان برانگیخته است؟ ممکن است گفته شود که ترک یک اقدام خداپسندانه نظیر گرامیداشت قیام آفرینان 19 دی، طی سه دهه گذشته، نمی تواند و نباید مانع از انجام آن در سال های بعد باشد و حکیمان به حکمت گفته اند «جلوی ضرر از هر کجا که گرفته شود، سودمند خواهد بود». این تلقی قابل قبول است ولی متاسفانه و آنگونه که در پی خواهد آمد، متن و محتوای پیام با این گزاره همخوانی ندارد و نشان می دهد برای همین امسال تهیه شده است و با عرض پوزش، قیام 19 دی فقط بهانه صدور این بیانیه بوده است و نه «علت» آن! چرا...؟! برای شرح بیشتر این ماجرا باید به متن مراجعه کرد.
2- جناب رفسنجانی در بخشی از بیانیه یاد شده به رخدادهای سال 1356 اشاره کرده و می نویسد؛ آمریکا و رژیم شاه وقتی مانند سران مشرک قریش به عجز خود در مقابله با اقبال روزافزون مردم به امام و نهضت روحانیت پی بردند، در همان سال دو سیاست را برای ترور فیزیکی و شخصیتی امام دنبال کردند و توضیح می دهد که؛
«برای ترور فیزیکی نور چشم امام، حاج آقا مصطفی خمینی را در آبان ماه 1356 نشانه گرفتند تا امام را از ادامه مبارزه مأیوس کنند. اما وقتی استواری امام را در تداوم مبارزه و صلابت مردم در حمایت از امام دیدند، در دی ماه همان سال سیاست ترور شخصیتی امام را در دستور کار خویش قرار دادند و مقاله ای سراسر توهین و تهمت به امام را در روزنامه اطلاعات منتشر کردند که به اعتراف دوست و دشمن، اتفاقات پس از آن، سقوط رژیم پهلوی را در سراشیبی تسریع نهاد.»
و در ادامه می نویسد؛ «اینک 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد و بقایای فکری دین زدایی و روحانیت ستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقی های سیاسی و اختلافات سلیقه ای، پوست اندازی کرده و سر برآورده اند و خاکریز به خاکریز جلو می آیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در 30 سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیده اند. تأسف آور است که این بار برای توهین و تهمت، لباس رشیدی مطلق ها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیده اند». همانگونه که ملاحظه می کنید آقای رفسنجانی به مقاله اهانت آمیز شخصی با نام مستعار «رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات دی ماه 1356 اشاره می کند که در آن به ساحت مقدس حضرت امام(ره) اهانت شده بود و این اهانت قیام 19 دی قم و تداوم بی وقفه انقلاب اسلامی را به دنبال داشت. اما «رشیدی مطلق» کیست؟ بخوانید؛
3- «رشیدی مطلق» آنگونه که بعدها از اسناد ساواک بدست آمد نام مستعار «داریوش همایون» است. او یک صهیونیست نشان دار است که وابستگی خود به صهیونیست ها را انکار نمی کند. وی وزیر اطلاعات و جهانگردی رژیم شاه در کابینه جمشید آموزگار و مدیر و مؤسس روزنامه آیندگان بود که باز هم مطابق اسناد ساواک از طریق لابی با صهیونیست ها و سفارت رژیم اشغالگر قدس اداره می شد و از سوی حضرت امام(ره) با ذکر نام طرد شده بود. البته برخی از اسناد ساواک از داریوش همایون به عنوان کسی که نامه یاد شده با اسم مستعار «احمد رشیدی مطلق» را برای چاپ از دربار به روزنامه اطلاعات برده است یاد می کنند که در این حالت نیز یکی از عوامل اصلی در چاپ نامه مورد اشاره است.
ممکن است بپرسید این توضیحات درباره هویت «داریوش همایون» چه ضرورتی دارد؟ پاسخ آن است که «داریوش همایون» در جریان فتنه 88 یکی از حامیان سینه چاک سران فتنه بوده است که کیهان به نمونه هایی از آن با ذکر منبع و سند اشاره داشته است. داریوش همایون بارها اعلام کرده است که «پیروزی انقلاب اسلامی بزرگترین کابوس عمرم بوده است». وی با وجود آن که یک سلطنت طلب است در اواخر آذرماه 89 طی مصاحبه ای با رادیو فردا گفته بود، تجربه 85 ساله من نشان می دهد که موسوی و خاتمی و کروبی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به مراتب مفیدتر از شاهزاده رضا پهلوی عمل کرده اند. جنبش سبز امید از دست رفته را به ما بازگرداند و حمایت همه جانبه از این جنبش و رهبران آن وظیفه ملی- میهنی همه کسانی است که حضور اسلام را در حاکمیت ایران نمی پسندند!
داریوش همایون در مصاحبه با نشریه ضد انقلابی «تلاش» ضمن تشکر از همراهی منافقین با سران فتنه، خطاب به کسانی که این همراهی و همکاری را باعث بدنامی فتنه گران می دانند، گفته بود؛ «من خودم یک بی دین هستم ولی امروزه باید موقعیت حساس موسوی و کروبی را درک کرد و حضور همه گرایش ها از بهایی ها، سازمان مجاهدین خلق، سلطنت طلب ها و حتی مارکسیست ها را در کنار رهبران جنبش به فال نیک گرفت.» و...
4- اکنون باید از آقای هاشمی رفسنجانی پرسید؛ حضرتعالی که در پیام خود از داریوش همایون، یعنی همان «احمد رشیدی مطلق» به عنوان عامل رژیم آمریکایی شاه و اهانت کننده به اسلام و امام و روحانیت یاد می کنید و اقدام وی را با اهانت «سران مشرک قریش» به ساحت رسول خدا(ص) برابر می دانید- که حق نیز چنین است- آیا از حضور فعال وی در کنار آقایان موسوی و خاتمی و کروبی در فتنه 88 خبر ندارید؟ به یقین از این ماجرای مشمئزکننده باخبرید. بنابراین پرسش بعدی آن است که چرا علیه وی کمترین موضعی نگرفته و دوستان خود را به خاطر همراهی با این جرثومه فساد و تباهی کمترین ملامتی نفرموده اید؟!
مگر حضرتعالی با صراحت- و به صحت- نمی فرمایید که مقاله «رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات دی ماه 1356، احساسات مذهبی و غیرت دینی مردم را برانگیخت و قیام خونین 19 دی را در پی داشت؟ بنابراین چه انتظاری دارید که حضور وی در فتنه 88 و در کنار سران فتنه- که ده ها بار از داریوش همایون وطن فروش تر و جنایتکارترند- حماسه 9 دی را در پی نداشته باشد؟ اگر داریوش همایون فقط یک مهره آمریکایی و اسرائیلی بود، در فتنه 88 که آمریکا و اسرائیل و انگلیس با هویت کامل خود و بدون پرده پوشی و بی نقاب به حمایت مالی، تبلیغاتی و سیاسی و... همه جانبه از موسوی و کروبی و خاتمی برخاستند.
راستی! جناب آقای هاشمی، رشیدی مطلق که علیه او- به حق- خروش برداشته اید در کدام سو ایستاده است؟! قاتلان مردم مظلوم قم در قیام 19 دی ماه 56 در کدام سو؟!
5- در بیانیه خود به «لات و هبل و عزی» بت های مورد پرستش مشرکین در جاهلیت اشاره کرده اید و از شکست آنها در مقابل تعالیم روحبخش و متعالی اسلام خبر داده اید، که سخن پسندیده ای است. اما جناب هاشمی، حضرتعالی بهتر و بیشتر از نگارنده و امثال نگارنده می دانید که حضرت امام راحل(ره) بارها زبان به ملامت کسانی می گشودند که تجسم «لات و هبل و عزی» آن روزها را در آمریکا و اسرائیل و انگلیس این روزها نمی دیدند یا نمی خواستند ببینند! جنابعالی به یقین، نگاه حکیمانه و منطبق با واقعیت حضرت امام(ره) را نفی نمی کنید. بنابراین، اگر مصداق لات و هبل و عزی را در آمریکا و انگلیس و اسرائیل می دانید - که باید بدانید- لطفا و با عرض پوزش بفرمائید که امروزه لات و هبل و عزی در کدام سوی از آوردگاه جمهوری اسلامی ایران با دشمنان تابلودار آن ایستاده اند؟! بی تردید می دانید که آنها از حامیان سینه چاک مالی و سیاسی و تبلیغاتی سران فتنه 88 بوده اند. بنابراین تاسف آور است و از حضرتعالی بعید است که در بیانیه خود این بت ها را جابجا کنید! و حضور بی پرده «لات و هبل و عزی» را در کنار سران فتنه نبینید و یا خدای نخواسته ببینید و علیه آنها خروش برندارید!
6- حضرت آیت الله، از اهانت به مراجع عظام گله کرده اید که گلایه ای برحق است و مراجع عظام و علمای بزرگوار اسلام حقی غیرقابل انکار بر ملت و نظام دارند، اما، باز هم توضیح نداده اید که مگر حضرت امام(ره) مرجع نبودند؟ چرا وقتی همین چند ماه قبل، تصویر مبارک آن بزرگوار را پاره و لگدمال کردند، نه فقط سکوت کردید و احساسات جنابعالی برانگیخته نشد، بلکه به گونه ای تلویحی - اگرچه سکوت نیز چنین است- از آن اراذل و اوباش حمایت نیز فرمودید؟!
جناب هاشمی عزیز، به این گزاره های مستند که پیش از این نیز در یکی از یادداشت های نگارنده آمده است توجه بفرمائید؛ «تقلید از مراجع کار میمون است»! «روحانیت، قشری گرا و انحصارطلب است»! «روحانیت به جای عاقل پروری، عوام پروری و مقلدپروری می کند»! «اصلی ترین مانع دموکراسی در کشور ما، آن است که در ایران هنوز خدا نمرده است»! «امامان معصوم هم قابل نقد هستند»! «مظاهر دینی، چون حجاب و حیای زنان، نماد عقب افتادگی است»! و....
حضرت آیت الله رفسنجانی، آیا حق نداریم از حضرتعالی به عنوان یکی از مدافعان مرجعیت بپرسیم که چرا در مقابل اینهمه اهانت آشکار به مرجعیت، پیامبر اکرم(ص)، ائمه اطهار(ع)، اسلام و... سکوت کرده بودید؟ آیا می دانید که تمامی این اهانت کنندگان در تمامی طول فتنه 88 به گونه ای آشکارا و نه پنهان در کنار سران فتنه و در ائتلاف با آنها بوده اند؟! و...
7- نگارنده انکار نمی کند که امروزه بعضی ها به قول حضرتعالی؛ «برای توهین و تهمت(به مرجعیت) لباس رشیدی مطلق ها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیده اند» ولی به خوبی می دانید توده های عظیم و چندده میلیونی که در مقابل فتنه 88 ایستاده بودند، اینگونه افراد را نیز به خوبی می شناسند و از نهیب و خروش علیه آنها دریغ نکرده اند که نوشته های کیهان علیه آنان و هشدارهای پی درپی نسبت به خطر حضورشان در برخی مراکز حساس گواه روشنی بر این مدعاست. اما؛ سخن آن است که اگر اشاره حضرتعالی در بیانیه اخیرتان به این افراد است، چرا در برابر نمونه های بارها پلشت تر و آشکارتر سکوت کرده بودید و هنوز هم سکوت می کنید؟! و چگونه انتظار دارید که مردم با وجود برخورد اینگونه حضرتعالی، توصیه های شما را دلسوزانه تلقی کنند؟!
8- و بالاخره این وجیزه اگرچه فقط حرفی از آن هزاران است، ولی یادآوری این نکته در سطور پایانی آن نیز ضروری به نظر می رسد، آن جناب آقای رفسنجانی که نگارنده می شناسد و سال ها قبل از پیروزی انقلاب و در جریان انقلاب با بینش و منش و حتی شیوه نگارش ایشان آشنایی داشته و دارد، نمی تواند نویسنده بیانیه یاد شده باشد. این بیانیه، به لحاظ ادبیات نوشتاری، «مغلوط» از نظر محتوا، «مخدوش» و با توجه به چگونگی استدلال، «ابتدایی» به نظر می رسد و این تلقی را پدید آورده و قوت می بخشد که جناب هاشمی فقط تایید کننده متن بوده و اجازه انتشار آن را صادر فرموده اند! و این احتمال اگر با صحت قرین باشد، نشان می دهد کسانی که در جریان فتنه 88 پشت شخصیت و جایگاه آقای رفسنجانی سنگر گرفته بودند، هنوز ایشان را رها نکرده اند و بیانیه یاد شده را برای خروج هرچند، موقت رسانه های فتنه از خمودگی و درهم ریختگی ناشی از شکست تدارک دیده اند.
حسین شریعتمداری

مشایی-Tabiin.persianblog.ir

قبلا شاهد ترجمه های نادرست گوگل ترنسلیت  بودیم.اینبار گوگل ترنسلیت مشایی را هدف قرار داد...
وقتی شما در گوگل ترنسلیت "رحیم مشایی"را بنویسید و بخواهید آن را به انگلیسی و عربی ببینید، به ترتیب با واژه های ی "Initiation" و "استهلال"مواجه میشوید.
و حال اگر بخواهیم معنی"Initiation" و "استهلال" را به زبان فارسی در همان گوگل ترنسلت ببینیم با جمله ی "معارفه رسمی رحیم مشایی" مواجه خواهیم شد.
و حال نگاهی به واژه ی "Initiation"  در دیکشنری می اندازیم،جالب است که آن را  "راه اندازی" معنی میکند.
از اونجایی که ما ایرانی ها میدونیم که آقای احمدی نژاد در امور مختلف با آقای مشایی مشورت دارند،آیا گوگل ، مشایی را راه انداز دکتر احمدی نژاد معرفی میکند؟؟
+ 1 و 2